x تبلیغات
سرزمین مادری

سرزمین مادری

محکمه

 

در پاسخ اعتراض خویش

هم سکوت است و هم شرم  

دلیل و بهانه ای در دست نیست   

-از پا مانده ام.

وقتی در عدالتخانه خویش هم شرمسارم

هم متهم و هم وکیل مدافع تویی.

به رسم گمراهان تکرر و اصرار به تاریکی 

وقتی معادله ای را بارها  به نتیجه رسانده ای  و نیک می دانی سنگینی شب را.

جنود خداست و لشکر شیطان ، تنها  دو مسیر  ،

دولباس و رنگ وقت انتخاب و ماندن بر سر پیمان خویش

برچسب‌ها: ش,

ارغوان

 دوباره    پرده   براُفتد   و    ارغوان   جام ه دَرانی    کند  

دوباره  نرگس و شمشاد ، خنده زنند
صدای غوک را
دوباره  سبزه سلام و غنچه قیامت کند
دوباره  با طلیعه نوروز 
همه فصل شتا هم بسر آید
دوباره عطر گل یاس را بتوان از سر هر کوچه شنید
دوباره من باشم و تو باشی و فصل های عمر بگذشت
دوباره  عصر ، صبح سلامت     بدهم




 
برچسب‌ها: ,

دارم از چشمان تو

 دارم از چشمان تو اميد ياريها هنوز

گر چه هستم همنشين با بي قراريها هنوز

 

با وجود آنكه از چشم تو افتادم جو اشك

مي كنم اندر غم هجر تو زاريها هنوز

 

ديدگان را حلقه بر در مي نمايم حلقه وار

دلخوشم با لذت چشم انتطاريها هنوز

 

بخت من خواب است و اميد لطف بيدارست

ديده عادت كرده بر شب زنده داريها هنوز

 

شب شد و سيمرغي سكوتم را شكست

ناوك چشمان تو شيرين زبانيها هنوز

 

يار با اغيار يار است و دل خوش باورم

دارد از آن با وفا اميد ياريها هنوز

 

نيست اميد وفايي ز غم هجران من

گر چه هستي زنده است با اميدواريها هنوز

برچسب‌ها: وبلاگ,بلاگ,تون بلاگ,

به ياد شاملو ، احمد مانگار كلام و زيبايي

 چه جاودانه مي سرودي خروار خروار نياز و خواهش را

چه هنرمندانه معمار،بودي ، حس بودن را

خواستن را ، و خداي پاك را
بارها در مصرعي به تكرار شگفت زده و اشك ريز ، هر دم سلامت كرده ام
استاد . . .
بعد از تو هر چه بيابان مي بينم ، سراسر مه گرفته
و هر چه قريه كه گذشتم چراغش خاموش است
و چه رسوا ، بي ترديد ديگر تازيان مي زنند عشق را زير هر چراغ خيابان
و تير مي زنند پويان و محمد و علي را.
هميشه اشك ريخته ام ،
هرگز كسي اينگونه به كشتن خود برنخواست
كه من به زندگي نشسته ام
و چه جاويدان نمودي زنداني ستمگري كه هرگز به آواز زنجيرش ، خو نخواهد گرفت
متبرك باد نام تو!...

برچسب‌ها: وبلاگ,بلاگ,تون بلاگ,

بیراهه

 

برچسب‌ها: ,

- زمان زیستن:

 - زمان زیستن:                                                                     

 

زمانی برای زیستن

زمان زیستن ویافتن

در پی نشانه بودن

 لحظات قنودن پرنده      

فرصت رفتن

رسیدن به مقصود ، انتظار یاری داشتن

جنس فردا ، شاید

جوشش هر لحظه زیبایی باشد

بوسه های بودن تا هر صدایی ، صدای تو باشد

و نشانه ای از مقصد

هر نیازی ، اطاعتی

 هر سلامی ، پاسخ  

آنجا باید جایی باشد

برای با تو بودن ، برای تو شدن

برای همنفسی   _ برای اطمینان ،ایمان

جنس فردا شاید جنس باور مان باشد

باور خویش ، بودن

باور ما شدن

بهر منزل عشاق که راه نباشد   ، 

فردا همسفری - باید که باشد.

برچسب‌ها: ,

همسفران

 چون  کوه استوار

باوری همچو لمس آب ،در دل خاک

نوری از جنس خدا            

جماعتی لبریز ایمان       

راهیان جاده عشق       

و هر روز گشادن نقاب ها

عصر رویارویی حق است و باطل

قامتتان استوار ،

دست هاتان در دست خدا ،

تکبیرت تان جاودان

همسفران نیک کیهان.

برچسب‌ها: ,

معتدل

 سلامم را تو پاسخ گوی؛ای آشنای دیر یافته

ای فراتر از تب تند عادت ، از عشق

یافته ام روح پاکت در کالبدی سیمین

و نوازش کرده ام تاری از پیچک زلفانت را

در کف عریانی دستانم.

ای ریسمان اسرارم

در حلقه نور تو یارب چه سخن ها شنیدم از عشق

از نیاز و اشتیاق

ای گوهر ایمانم ،

رازهای دیر یافته ام را بر جریده خواهم خواند 

شاید سفر کرده ای شوق رجوع یابد.

من همه محو شکوه، محو تماشا.

با تو خواهم ماند و چنگ در زلف زیبایت خواهم آویخت.

در مجاز اندر مجازش ، دل سپرده به مجازی از جنس بلور. از عطر  یاس سپید.

دستت را به من بده و زخم بپوشان ای سلاله پاک از نسل زیبایی.

حرمت چشمانت را به من بسپار ، ای گوشه راز خلقت.

قرنهاست که می شناسمت

ای گل  ، شعر دلنشین عاشقی من.

برچسب‌ها: س,

انبوهی از کلام

 انبوهی از کلام است  و دلتنگی این فاصله مه آلود خیس

سفر سوسن از این شهر خموش  و غفلت شرم آلود اشک

با هر سوز و سازی  ، با هر شعر  و صدای خیس  آبی

با هر ریزش قطرات بارانی ، با هر صدای قناری ، هر عبوری

با هر روا گشتن ظلمی

وقتی کلام ، تاب هوای تو کردن را ندارد

وقتی صدای پای تردید را، پشت پنجره به انتظار نشسته ای

حقیقت پریشانحالی ست

تردید کوته دستی من ،  خروارهای غصه تو

چه هوارها دارم برایت

سالهای بهار  و تکرار شب هایت  ، دیدار هر طلوع و هر شامت ...

انبوهی از کلام است

این فاصله خیس مه آلود

 

برچسب‌ها: iyt,

تماشاگه كل

ما سجده به خم گيسوي تو نموديم             روزي كه تماشاي كل تو نموديم

بي واهمه زنجير خرد پاره نموديم              تا دست در آن حلقه گيس تو نموديم

با رويش اولين دانه  ادراك                      پروانه صفت رو به سوي تو نموديم

در حلقه كيهاني  دادي  ندايم                تا صحبتي از سلسله موي تو نموديم

از نقطه خاموشي خوانديم صدافسون     آن دم كه نظر نرگس جادوي تو نموديم

 

بي بوي تو گلشن چو كوير است               عادت به گل روي و بوي تو نموديم

برچسب‌ها: ا,
بایگانی
پیوندهای روزانه
آمار بازدید
آنلاین : 0
بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته گذشته : 40
بازدید ماه گذشته : 41
بازدید سال گذشته : 496
کل بازدید : 1555