x تبلیغات
سرزمین مادری

معتدل

 سلامم را تو پاسخ گوی؛ای آشنای دیر یافته

ای فراتر از تب تند عادت ، از عشق

یافته ام روح پاکت در کالبدی سیمین

و نوازش کرده ام تاری از پیچک زلفانت را

در کف عریانی دستانم.

ای ریسمان اسرارم

در حلقه نور تو یارب چه سخن ها شنیدم از عشق

از نیاز و اشتیاق

ای گوهر ایمانم ،

رازهای دیر یافته ام را بر جریده خواهم خواند 

شاید سفر کرده ای شوق رجوع یابد.

من همه محو شکوه، محو تماشا.

با تو خواهم ماند و چنگ در زلف زیبایت خواهم آویخت.

در مجاز اندر مجازش ، دل سپرده به مجازی از جنس بلور. از عطر  یاس سپید.

دستت را به من بده و زخم بپوشان ای سلاله پاک از نسل زیبایی.

حرمت چشمانت را به من بسپار ، ای گوشه راز خلقت.

قرنهاست که می شناسمت

ای گل  ، شعر دلنشین عاشقی من.

انبوهی از کلام

 انبوهی از کلام است  و دلتنگی این فاصله مه آلود خیس

سفر سوسن از این شهر خموش  و غفلت شرم آلود اشک

با هر سوز و سازی  ، با هر شعر  و صدای خیس  آبی

با هر ریزش قطرات بارانی ، با هر صدای قناری ، هر عبوری

با هر روا گشتن ظلمی

وقتی کلام ، تاب هوای تو کردن را ندارد

وقتی صدای پای تردید را، پشت پنجره به انتظار نشسته ای

حقیقت پریشانحالی ست

تردید کوته دستی من ،  خروارهای غصه تو

چه هوارها دارم برایت

سالهای بهار  و تکرار شب هایت  ، دیدار هر طلوع و هر شامت ...

انبوهی از کلام است

این فاصله خیس مه آلود

 

صفحه قبل 1 صفحه بعد