x تبلیغات
سیلی

سیلی

ی

سیلی

 سیلی سرما در اوج زمستان ،تن عریان درختان و جاده ای که

انتهایش پیدا نبود.درد و خطر بیداد می کند .

هر روز بوی مرگ می آید،بوی نابودی محض.

تنها چراغی در پیش و امیدنجات در محرمی ست پیش روی.

در غفلتی که طراران ربوده اند رمه ات را....

و بازی را ادامه می دهی.... .

نیست می شود هر روز گلستان خرمی ،

چراگاهی ست شیرین ،کویری خواهی شد

که می آزارد رهگذر غریبی را،خار تلخ بیابانش

 

برچسب‌ها: ,
بایگانی
پیوندهای روزانه
آمار بازدید
آنلاین : 0
بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته گذشته : 20
بازدید ماه گذشته : 76
بازدید سال گذشته : 868
کل بازدید : 1927