فردا خواهم آمد
- نوشته شده در چهارشنبه 6 مرداد 1400 ساعت 18:25
- | ارسال نظر
فردا خواهم آمد
و در این وسعت خاک
هرکجا گلهای نیایش رست
همه را خواهم چید
و به تنهایی تو
که به اندازه یک بودن
در عمق ، وجود می گیرد
خواهم داد .
فردا خواهم آمد
و برایت گل نیلوفر و یاس را خواهم آورد
تا کنار زمزمه بانگ اذان ،
دل نورانی تو ، از نور سرشار شود .
فردا خواهم آمد
دستانم سرشار از مهر خداست ،
و اشک هایم از بودن او جاری است
و محبت را با پیرهنی از جنس بلور
که به اندازه آرامش من جا دارد
تک و تنها خواهم آورد
فردا خواهم آمد
و فریاد خواهم زد
ای صنوبرها ، ای اقاقیها ، ای شقایق ها ، ای کبوتر ها
سر سبز شوید ،
من نور خدا را ،
از ژرفای نگاهش دیدم ،
و به خدایی که در همین شب بوهاست ،
ایمان آوردم .